د ر مملکت ما همواره فروش روزنامه ها به رونق اتوشویی ها بستگی داشته است . چند سال پیش وقتی که آب رودخانه راین بالا آمد و کاغذهای وارداتی ما در اقیانوس ناآرام قیمتها خیس خورد ، به علت تقاضای بیش از حد ساندویچ فروشی های معاصر تیراژ روزنامه کیهان سر به کیهان زد .
فیلسوف پولداری را جلوی درب دانشگاه دیدم که داشت برای کتابخانه شخصیتش ، هزار جلد کتاب به قطع وزیری سفارش می داد. اینها همه از علائم افتتاح جاده مالرو فرهنگ است . حالا می فهمم چرا لاتها هم به ادبیات علاقمند شده اند . بنابر یک سرشماری کوتاه از وانتهای شهرمان ، شعار « برچشم بد لعنت » و « سر پیچ سبقت مگیر جانا مگر دیوانه ای » بیش از هفتاد بار تکرار شده بود .
در شهر به یک مورد تابلوی « کله پزی ...» و دو مورد « چلوکبابی ..... » برخورد کردم . اینها همه علامت آمپر بالای شعور در میان ما و طغیان رودخانه ادبیات است . و اینها از دلایل خوش خیالی ادیبانی است که بعده ها به ریش استدلال بنده خواهند خندید . شاعران سامورایی مسلکی که منتظرند اینجانب در شرح یال و کوپال ادبیات معاصر جولان امیر ارسلان نامدار بدهم .
حقیقت ماجرا زیر لگد این واقعیتهاست . البته ما شاعران و نویسندگانی داریم که شبها رو به قبله آمریکای لاتین می خوابند به نیت گابریل گارسیا مارکز شدن . درست به اندازه وینیستون های ساخت افغانستان در این مملکت لورکاهای هیجده عیار پیدا می شود . یارو حرف زدن با لوله کش محله را بلد نیست به همه زحمتکشان عالم رومان رهایی تقدیم می کند .
کدام ادبیات ؟