آ نجا که چشم تست ، شهاب های خاکستر شده و ستارگان فرو مرده شفا می گیرند و هر جا که نظر می
افکنی ، رویشگاه جاوید گیاهان می شود ، و در این میان ، ذره ای هستم که در دور ترین کهکشان های
حیات به جاذبه خورشیدی چشمان تو گرفتار امده است ، می آیم ، از گردابهای فضائی می گذرم ،
از کوهستان می گذرم و چون در مدار نورانیت قرار می گیرم ، بدل به نیزه ای آتشین می گردم که به اعماق عدم پرتاب می شود.
ای ناگشوده ترین اسرار ! ای کلام ناپذیر عبارت ناشناس ! ترا به ناشناخته ترین مدایح ، ترا به ناشنیده ترین ستایش ها تقدیس می کنم . ای آرزوی ماورائی ! ای محال زیبا ! ای بزرگ ! ای ! مرا در این جنگل آهنین در این دنیای دودآلود سیاه ، غریب و تنها می گذار
شاید..
در شأن او..
زیبا تر و رساتر ..
نتوان گفت
سکوت
نمیشود در وصفش کلمه ای حتی جمله ای اورد
شاید امروز اگر او نبود
من نمیتوانستم بگویم نمیتوانم در وصفت جمله بنویسم ای بهترین بهتریناها
معلم:...
آنجا که اسمان ستاره میفروخت
رنگین کمان در صف اشتیاق هم نوای من
سرود مرگ میخواند
تراَژدی فکر بارید
مثل پایان یک گل سرخ.
م.الف